وبلاگ خاطرات

متن مرتبط با «خودم باز خودمم تعطیلت» در سایت وبلاگ خاطرات نوشته شده است

خودم و باز خودم ..

  • غروب دلم بدجور گرفته بود .. رفتم سوار ماشین شدم و بی هدف راه افتادم.شیشه ماشین هنوز پایین بود. صدای بچه های محل که تو دور همی آتیش سر کوچه با هم میخوندن ناخوداگاه ذهنم رو با خودش برد ... برد به دوران بچگیم.     بجگی که بزرگترین ترسش زنگهای املا بود!! یادمه حتی غمگین ترین ترانه ها رو هم شاد میخوندیم.. یادش به خیر روزای برفی یه جایی بود که برفهاش اکثرا تازه بود وموقع برگشتن از مدرسه می خوابیدیم رو برفها و آروم پا میشدیم و میخندیدیم .. همه این فکرا مثل برق و باد از جلو چشمم گذشت ... از سر کوچمون دیگه دور شده بودم. شیشه رو دادم بالا و صدای آهنگ و زیاد کردم .. چاووشی می,خودم باز خودمم تعطیلت ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها